با انگشت شمردم و یک دست تمام شد. خیره به دستم و تلاش برای باور اینکه پنج سال گذشت. پنج سال از اون روز خوب. مدت ها بود دلم می خواست داشته باشمت، قلب و جانم آماده ی بودنت بود. و چهار چهار تو اومدی. بهترین ها و بدترین ها رو کنارت گذروندم و تو صبورانه تحمل کردی. شرم اگر اجازه می داد، برات می نوشتم متاسفم. متاسفم ک رها کردمت. متاسفم ک نتونستم برای همیشه کنارت بمونم. متاسفم ک اما نه. این ها بهانه های غیر قابل قبول هستند. و بعد این روز، باز تو می مونی و تو. تو که پنج ساله شدی و من بیست و نه سال. هیچکدوممون اونکه بودیم نیستیم. تغییر. و زمان هرگز مکث نکرد.
تولدت مبارک پناه جآنم. مثل روز اول، از ی لحظه تا همیشه دوستت دارم و سال بعد، شروع دهه ای جدید از زندگیم می بینمت
امروز همه تویی و فردا همه تو.
تو ,سال ,ها ,ک ,پنج ,چهار ,پنج سال ,متاسفم ک ,و تو ,و من ,سال هیچکدوممون
درباره این سایت